این شعرو جایی خوندم خوشم اومد گفتم اینجا هم بزارمش امید وارم لذت ببرید

خانه بنده بسی تنگ تر از یک غاره
که در آنند دو جین بچه آتشیاره
ارسلان نعره زند هر دم و فریاد کشد
که چرا کرد صمد دفتر من را پاره
آنچنان گوشخراش است صدایش که بود
رعب انگیزتر از غرش صد طیاره
راحله نیز شکایت به من آرد که رضا
از چه با غیظ و غضب کرد مرا نظاره
اکبری نیز که در خیره سری اعجوبه ست
شاخ و شانه کشد از بهر همه همواره
پسر دیگر من هم لش و ولگرد بود
می کشد از پی هم عربده چون میخواره
هی ز من پول طلب کند و گر ندهم
طرفه العین به رویم بکشد قداره
میکند خرج تراشی ز برای چاکر
پسر بی ادب و بی هنر و بیکاره .............

  بقیه شعر در ادامه مطلب 



موضوعات مرتبط: شعر ، ،
برچسب‌ها: خانه , تیمارستان , خانه است یا تیمارستان , بچه های شلوغ ,
ادامه مطلب

تاريخ : چهار شنبه 4 مرداد 1391 | 16:14 | نویسنده : spring girl |

 

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد 

 

ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.

 

 هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد

 

رساند و او را از آب بیرون کشید.

وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، 

تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند

هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک 

خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از 

آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات 

دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى 

 

واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. 

 

 



برچسب‌ها: داستان , داستان خنده دار , طنز , دیوانه , تیمارستان ,
ادامه مطلب

تاريخ : دو شنبه 29 خرداد 1391 | 11:32 | نویسنده : spring girl |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 31 صفحه بعد